آقایی
از رفتن روزانه به سر کار خسته شده بود در حالی که
خانمش هر روز در خانه
بود .... او می خواست زنش ببیند برای او
در بیرون چه می گذرد و به جای او
در منزل بماند
بنابراین دعا کرد : خدای عزیز : من هر روز سر کار می روم
و
8 ساعت بیرونم در حالی که خانمم فقط در خانه می ماند من
می خواهم او
بداند برای من چه می گذرد ؟ بنابراین لطفا اجاز
ه بدین برای یک روز هم که
شده ما جای همدیگه باشیم .
خداوند آرزوی این مرد
را برآورده کرد: مرد تبدیل به زن شد و زن
به مرد. حال مرد قصه ما با
اعتماد کامل همچون یک زن از خواب
بیدار شد و برای همسرش صبحانه آماده کرد
بچه ها رو بیدار کرد
و لباس های مدرسه شونو آماده کرد براشون صبحانه داد
ناهار
شان را تو کوله پشتی شون گذاشت و به مدرسه برد . خانه رو
جارو کرد .
برای گرفتن سپرده به بانک رفت . به بقالی رفت
. و ساعت یک بعد از ظهر بود و
او عجله داشت برای درست کردن
رختخواب ها . به کار انداختن لباسشویی . جارو
و گرد گیری . ت
ی کشیدن آشپز خانه . رفتن به مدرسه برای آوردن بچه ها
و سرو
کله زدن با آن ها در راه منزل . آماده کردن شیر و خوردنی
ها و گرفتن
برنامه بچه ها برای کار خانه . اتو کشی و مرتب کردن
میز غذا خوری نگاه کردن
تلویزیون حین اتو کشی در ساعت
4:30 بعد از ظهر و ... در ساعت 9:00 او از
یک کار طاقت فرسای روزانه خسته شده
بود و به رختخواب رفت . صبح روز بعد
بلافاصله قبل از بیدار شدن از خواب گفت : خدایا
: من چه فکری می کردم من
سخت در اشتباه بودم برای غبطه خوردن به موندن
روزانه همسرم در منزل . لطفا
اجازه بده من به حالت اول خود برگردم .
خداوند جواب داد : بنده ام من
احساس می کنم تو درست را یاد گرفتی و خوشحالم
که می خواهی به شرایط خودت
برگردی ولی تو فقط مجبوری نُه ماه صبر کنی...
نظرات شما عزیزان:
نويسنده: ivan AND amir تاريخ: جمعه 18 شهريور 1390برچسب:مردی که از رفتن به سرکار خسته شده بود ,مردی که از رفتن به سرکار خسته شده بود ,مردی که از رفتن به سرکار خسته شده بود , , موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب